آيا فيلم «جان مالكوويچ بودن» را تماشا كردهايد؟ در آن فيلم، همه ميخواهند جان مالكويچ بودن را تجربه كنند. روياي ديرينه انسان، تماشاي جهان از ديد ديگران است؛ يعني در ذهن ديگران بودن! من هم پس از مدت زيادي مطالعه درباره اين موضوع، حدس ميزنم بازاريابي عصبي به زبان ساده، يعني از چشم ديگران تماشا كردن.
زماني كه از آموزش بازاريابي عصبي يا نوروماركتينگ (در انگليسي به آن Neuromarketing گفته ميشود) مينويسيم، وارد باشگاهِ علوم بينرشتهايها شدهايم. پيوندِ علومِ مغز و اعصاب با دنياي كسبوكار، بازاريابي و برندينگ. جايي كه علومِ شناختي، رابطۀ ميان احساسات و مفاهيم سختِ بازاريابي را به يكديگر پيوند ميدهد.
ريشۀ بسياري از ابداعات و پيشرفتهاي انسان در مشاهده و بررسي عواملِ طبيعي براي خلق روشهاي علمي و مهندسي نهفته است، چيزي كه به آن بيونيك ميگويند. طراحي بيونيك به ما اين اجازه را داده است كه با مشاهدۀ بدن يك خفاش مانند داوينچي، دست به خلق ماشين پرنده بزنيم. با اين حال، چيزهايي خارج از حيطهي مشاهدهي عادي يك بشر وجود دارد. ما هميشه آرزو داشتيم، وارد مغز و احساسات يك فرد ديگر شويم. چرا كه ميخواهيم پاسخ يك سوال را بدانيم. سوال "راستي تو واقعاً چطور احساس ميكني؟"
با پديدار شدنِ تواناييهايِ پزشكي توسط فناوريهاي جديد مانند FMRI (Functional Magnetic Resonance Amaging)، ما توانايي مطالعهي پاسخهاي مغز در مواجهه با يك محصول را پيدا كردهايم. محققان FMRI براي اندازهگيريِ تغييراتِ فعاليتهاي مغز در بعضي بخشها و فهميدنِ اينكه چه چيزي باعث ايجاد فرآيند تصميمگيري براي يك مصرفكننده ميشود (كه يك محصول را خريداري ميكند) استفاده ميشود.
تحليلگرهاي بازار، درست وقتي كاربردِ واقعي بازاريابي عصبي را درك كردند كه فهميدند؛ قرار دادن سوالات سادهاي مانند "چرا اين محصول را دوست داشتهايد؟" در پرسشنامه، نميتواند درك درست و دقيقي از فعاليت مغز در زمان خريد يك محصول را نشان دهد. با استفاده از اين نقطهي مثبت نوروماركتينگ، بازاريابها ميتوانند محصولات/خدمات مؤثرتر و بهينهتري (با توجه به پاسخهاي دريافتي مغز مشتريان) ارائه كرده و كمپينهاي تبليغاتيِ پرسودتري را به راه بيندازند.
اين را همهي ما خوب ميدانيم كه ساليانه و حتي در لحظه، هزينههاي سرسامآوري صرف تبليغات و بازاريابي ميشود. باوجود همهي كمپينهاي موفقي كه در اطراف ما به راه ميافتند، باز هم هنوز نميدانيم واقعاً چه چيزي باعث ميشود كه مصرف كننده يك محصول را بخرد.
هر چقدر هم فردي را به صورت خودآگاه به خريد يك محصول ترغيب كنيم و هر چقدر هم تبليغات ما قانع كننده باشند، دست آخر باز هم تا رسيدن به لايههاي درونيِ عواطف يك فرد فاصله داريم. بازاريابي عصبي يا عصب پايه، امروزه پاي خود را فراتر از يك تكنيك بازاريابي گذاشته است. اين رشته در دانشگاههاي بسياري در سراسر جهان تدريس ميشود و بسياري از شركتهاي مشاورهاي، اين روش را به عنوان ابزار تحقيق خود انتخاب كردهاند.
شناخت علايق مشتري با كمك نوروماركتينگ
با كمك بازاريابي عصبي ميتوانيد علايق مشتري را از طريق ناخودآگاهش بشناسيد.
برندينگ و بازاريابي عصبي
ايجاد يك برند قوي، هدف نهايي همهي كسبوكارهاست. شناساييِ يك محصول، پيش از آنكه توسط دانش فني و تجربه ما حاصل شود، ثمرهي اعتمادي است كه ما به يك برند ميكنيم. از همين روي، بزرگترين سرمايه و دارايي يك سازمان يا يك شركت، تبديل شدن به برند است. به همين دليل، نتيجهي تمام تلاشهاي بازاريابي در يك شركت، متوجه شناختن نيازهاي مشتري، فعاليتهاي تبليغاتي و درنهايت، مديريت برند و ارزش افزايي برند ميشود.
برجستهترين متخصصانِ برندينگ معتقدند نامهاي تجاري براي قدرتمند بودن، همواره نيازمند ارزيابي و تجديد استراتژيهاي خود هستند. با رشدِ سودآور و افزايش قدرتِ خريد در ميان جوامع توسعه يافته و در حال توسعه، روزبهروز حساسيت خريد و جايگاه برند، مورد توجه بسياري از مصرفكنندگان قرار گرفته است. از همين رو، بيشتر محققان بازار در گير و دار كشف روشهايي براي ارتقاي جايگاه اثربخشي محصول از ديد مصرفكنندگان با انواع روش هاي بازاريابي هستند.
از جمله ابزارهاي توسعه و تحقيق بازار، پيش از پيوند نوروساينس (علوم اعصاب) با حوزهي بازاريابي، نظرسنجيها، امتيازدهيهاي الكترونيك (يا حضوري) و ديگر روشها مانند مطالعهي رفتار كاربران در هنگام جستجو در اينترنت يا مطالعهي دادههاي استخراج شده از شبكههاي اجتماعي است.
همهي اين تلاشها به محققان يك نكتهي بزرگ را ثابت كرده است: روشهاي معمول تحليل رفتار مصرفكننده، به شناسايي درستِ رفتارهاي مصرفكننده منجر نميشود.
عوامل بسيار زيادي از جمله عوامل ناخودآگاه، مشوقها، محدوديتهاي زماني و احساس فشار در حين يك نظرسنجي ميتواند عامل انحراف از ثبت واقعيات مربوط به دلايل خريد يك محصول از برند خاص باشد. از اين رو، بررسي تداعيهاي ذهني، تصويرسازيهاي عصبي و تكنيكهاي پيشرفته تحليل فرآيند ناخودآگاه، ميتواند راهگشاي فهميدن ذهن مصرفكننده و دلايل شكست يا موفقيت يك بازاريابي باشد.
احساس؛ مهمترين محرك فروش!
موضوعات مرتبط:
برچسبها:
مطالب جديد تر | مطالب قدیمی تر |
.: Weblog Themes By Pichak :.